tanha

تـــــو چه میفهمی...

حال و روز کسی را که دیگر...

هــــــــیچ نگاهی دلش را نمی لرزاند...

 

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت13:16توسط faezeh | |

آرامتــر تكــانـش دهیــد...


مـَـرگ مَغـــزی شُــده...بــایـد زودتـــر دفــن شــود...


چیـــزی بــَرای اِهـدا هـــم نــدارد...


اِحســـاسَـــم استــــ !


تــــا همیـن دیــروز زنـده بـــود


خـــــودمــ دیـــدمــ ،


كِســـی لِهــــش كــــــرد و رَفــتـــــ..!

 

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:48توسط faezeh | |

شب تولدم همه گفتن ارزوبکن شمعتوفوت کن  ...   

چشماموبستموارزوکردم شمع فوت کردم...   

مامانم گفت من میدونم چی ارزوکردی پول .. . 

داداشم گفت ماشین  ... 

دوستام گفتن ی عشق پولداروخوب ... 

من به همشون فقط نگاه کردموخندیدم ... 

تودلم گفتم ... 

ارزوکردم شمع تولدامسال دیگه ام روسنگ...  

 قبرمروشن کنیدوجای من بادشمعوخاموش کنه ... 

هــــــــــــــــــــــــــــیس ... 

فقط بگوامین ... 

به سلامتی اون شب..

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:47توسط faezeh | |

شب تولدم همه گفتن ارزوبکن شمعتوفوت کن  ...   

چشماموبستموارزوکردم شمع فوت کردم...   

مامانم گفت من میدونم چی ارزوکردی پول .. . 

داداشم گفت ماشین  ... 

دوستام گفتن ی عشق پولداروخوب ... 

من به همشون فقط نگاه کردموخندیدم ... 

تودلم گفتم ... 

ارزوکردم شمع تولدامسال دیگه ام روسنگ...  

 قبرمروشن کنیدوجای من بادشمعوخاموش کنه ... 

هــــــــــــــــــــــــــــیس ... 

فقط بگوامین ... 

به سلامتی اون شب..

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:45توسط faezeh | |

سلامتی اونی که دوست داشتم مال من شه... 

اما... 

جلو چشم مال یکی دیگه شد...

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:44توسط faezeh | |

چــِـهـ خــُـوبْـــ مـیـشُــدْ تـُـــو هــَمـیــــنْ رُوزآ ...

خــُـدآ مـیــُـومــَـد و بـوسـَــمْ مـیــــكـَرْدُ و

بــَعْـدْ مـیـگــُفْـــتْــ:

ایــن چــَـنـْـدْ وَقـْـــتْـ دآشْـتـَـمْ بـآهـــآتــ شـُـوخـــی مـیــــكــَـرْدَمْ...

بــِـبـیـــنـَمْ جــَنــْـبـَــشـو دآری یـــآ نــَـهـ.

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:42توسط faezeh | |

بعضی وقتا ...

اونقدردلت میگیره... 

که به خداهم میگی...  

خدایا... 

تـــــــــــوروخدا...

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:42توسط faezeh | |

امشب دفتره خاطراتم را باز کردم … 

چه بوی سیگاری میداد ورق زدم …. 

 چه خاطراته زیبایی…  

ورق زدم…  

گریه کردم…  

ورق زدم…  

سیگار کشیدم…  

در عالمه دیگری بودم…  

به قدیم برگشتم…  

در خیالم دوباره به آغوش کشیدمش…  

دوباره بوسیدمش… 

 و دوباره عاشقانه نگاهش کردم…  

از خود بی خود شدم ...  

ناگهان شعله های شومینه زیاد شد.. .

به خودم آمدم … 

 دفترم در آتش میسوخت…  

تمام خاطراتم همه و همه… 

 خاطرات خوشی که اکنون برایم زهر شده بود تلخ و کشنده.. .

 باور نمیکنم من امشب دفتره عمرم را در آتش سوزاندم…‬

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:41توسط faezeh | |

دارم صدات میکنم میشنویی؟

 

خـــــــدا حالم خیلی خرابه 

 

خودت شاهد عذاب کشیدنم هستی....

 

نذار عذاب بکشم تموم کن

 

من که بهت همیشه میگم من حاظرم برا رفتن....

 

خدا تو از وجودم خبر داری.....

 

تو که میدونی چقد دوسش دارم....

 

تو که میدونی عاشقشم....

 

توکه میدونی بدون اون میمیرم.....

 

توکه میدونی تمام زندگیمه....

 

با اینکه همه اینارو میدونی بازم مارو بهم نمی

 

رسونی؟؟؟؟!!!!

 

من سهمم از این دنیا چیه....؟؟؟

 

من سهممو میخوام ازت.....!!!!

 

من اونو میخوام .....

 

عاشقشم..... 

تنهایی یعنی؟؟؟

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:40توسط faezeh | |

ازکجاشروع کنم؟ 

ازعشقم؟نه 

ازبابام؟اینم نه 

اهااول ازمامانم... 

مامانی؟یادته ازدستم عصبانی میشدی میگفتی ایشالاجوون مرگ شی؟ 

دیدی تو جوونی رفتم؟ 

یادته میگفتی خیرنبینی؟ 

دیدی از زندگیم خیرندیدم؟ 

دیدی دعات گرفت؟ 

پ حالاواسه چی گریه میکنی دادمیزنی میگی توروخداپاشو؟ 

صداتومیشنوم مامان ولی نمیتونم جوابتوبتوبدم... 

بابا؟بابای همیشه عصبانیم؟ 

توروخدادیگه بخاطرمن گریه نکن... 

بخاطرمنی که ارزشی واست نداشتم... 

صدام نزنین که بیدارشم...بخدانمیتونم...واسه همیشه خوابیدم... 

یه چیزی بگم؟ 

به این زودی خاکم نکنید...دوباره غسلم بدیداخه من دلم هنوز خونه... 

عشقم بیشترین حرفوباتودارم... 

ولی حرفای دلموهیچ کس نفهمید 

فقط یه روز مورچه ها میفهمن... 

روزی که زیرخاک گلموبه تاراج میبرن... 

عشقم گریه نکن نبینم اشکاتو... 

من خیلی دوست داشتم ولی باورنکردی 

فقط یه خواهش ازت دارم... 

به مرده شوربگوناخوناشوکوتاه کنه... 

بدنم زخمیه... 

تو که بهم رحم نکردی... 

لااقل اومداراکنه... 

به قول خودت رفتنی باید رفت... 

منم رفتم... 

حرف اخرم... 

غریبه... 

توای که بعد من جامومیگیری... مراقب عشقم باش... 

تنهاش نذار 

+نوشته شده در یک شنبه 28 دی 1393برچسب:,ساعت12:39توسط faezeh | |